در 67 سالگي با توجه به اينكه كلي جاها را ديده ام و با كلي اديان و مكاتب آشنا شده ام، چكيده آنها را در يك مدل تحت عنوان"منشور رستگاري" خلاصه نموده ام. و در اين سن و سال معتقدم بني بشر و جوامع بشري به هر دين و مسلكي كه هستند، در صورتيكه به روح اين منشور اعتقاد داشته باشند و به آن عمل بكنند، رستگار خواهند شد. و الا، به قول شاعر: چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند.
بعد اول اين منشور، شفافيت است. يعني همه آحاد ملت در مقابل قانون برابر باشند. و دروغ و ريا در آن جامعه به كمترين حد خود برسد. همان كه جامعه اروپائي عليرغم كلي كدر بودن هاي سيستميك، به آن عمل مي كند.
بعد دوم اين منشور، تقدس آب است. تنها عنصري كه حيات بشر سخت به آن وابسته است. باز همانطوريكه عليرغم فراواني آب در اروپا، آنان در باز چرخاني و استفاده از آب باران عمل مي كنند.
بعد سوم اين منشور، تقدس كار است. ساده تر بگويم حداقل ارزش كار بايد براير با نرخ تورم آن جامعه بوده باشد.
يك مثل قديمي لاتين مي گويد"انسان به انسان حكم گرسنه را دارد".
سال 1352 شمسي بود، من دانشجوي سال اول دانشگاه تبريز بودم. در كلاس درس خدا بيامرز دكتر علي اكبر ترابي استاد جامعه شناسي بوديم. آن مرد فرهيجته روش خاصي داشت. تا وارد كلاس مي شد با انرژي خاصي گچ را بر مي داشت و سريع يك جمله را مي نوشت. آن روز، روز اول درس بود. ايشان روي تخته سياه سريع نوشت" يك مثل قديمي يوناني مي گويد "Homo homini lupus" (انسان به انسان حكم گرگ گرسنه را دارد).
من خيلي خام بودم و پر مدعا، شروع به سر به سر گداشتن با استاد كردم. آقا كرامت انساني پس كجا رفته؟! فطرت پاك انساني كجا رفته؟! آقا اصلاً اين درست نيست! ووو...
و چند نفر ديگر از همكلاسي ها هم پشت قضيه آمدند. ايشان خيلي صبور بود و كوتاه آمد.
چند سال گذشت. انقلاب شد. جنگ شد ووو...
روزي ميدان ساعت ايشان را ديدم. مثل هميشه قوراق قدم بر مي داشت. نرديك شدم، سلام كردم، گفتم استاد شايد شما من را به خاطر نياوريد، بنده شاگرد شما بودم.
"Homo homini lupus" انسان به انسان حكم گرگ گرسنه را دارد. لحظه اي تأمل كرد و سپس سريع راه خود را گرفت و رفت.
اولاً بايد اذعان نمود كه به مسئله شيوع ويروس كرونا در جهان امروزي نه تنها به شكل يك اپيدمي، بلكه به عنوان يك پديده تغيير ساختاري بايد نگاه كرد. و با توجه به منطق علم اخلاق اپيكوري بدون توجه به خوب يا بد بودن ذاتي اين پديده، آبشخوري كه بدان آب مي ريزد را ملحوظ نظر قرار داد. چونانكه عليرغم خانمانسوزي جنگ ها، تأثيرات مثبت تقلاي انسانها در شرايط سخت جنگي و تمهيدات مورد نياز بعدي كه منجر به اختراعات و اكتشافات موثر در بهبود شرايط معيشتي و رفاهي انسانها در دوران هاي بعدي شده است را نمي شود حاشا نمود.
همه تحليل گرها در اين نقطه اتفاق نظر دارند كه كرونا تأثيرات عميقي بر روابط ومناسبات بشري خواهد گذاشت. بزرگترين تأثير كليدي اين پديده تضعيف روابط رودررو كه من آنرا "اَبداني" مي نامم؛ و تبديل هرچه بيشتر آن به روابط مجازي(Virtual) و كنترل از راه دور(Remote Sensor Control) كه من آنرا "اِبداعي" مي نامم، مي باشد.
حال اين سئوال پيش مي آيد كه:
- اين تغييرات ساختاري چه تأثيرات عيني در فرهنگ و تمدن جوامع بشري مي تواند داشته باشد؟
- با توجه به آن تأثيرات، راهكارهاي بهينه چه مي تواند بوده باشد؟
- در نهايت تكليف ما چيست و چگونه مي توانيم خود را با اين تغييرات انطباق داده و راه تداوم و بهبود حيات خود را پيدا كنيم.
در اينجا لازم مي آيد كه از روش شناسي مهندسي يعني خياط دوز كردن(Tailor-Made) براي دستيابي به راهكارهاي مناسب حياتي و معيشتي مورد نياز جامعه خودمان كمك بگيريم. اما ابتدا بايد اصول كلي حاكم بر اين تغييرات ساختاري را مورد مداقه قرار داده و آن را بشناسيم. سپس با توجه به پتانسيل هاي خودي به شكل انطباقي در ارائه الگوها و مدل توسعه بكوشيم.
گفتيم كه پديده كرونا تمامي روابط و مناسبات اجتماعات بشري را متحول مي كند. و شاكله اين تحول، كوچ هجومي اين روابط و مناسبات از"اَبداني" به "اِبداعي" است. البته به نظر مي رسد بستر و فضاي مناسب اين امر با توجه به موضوع انقلاب چهارم صنعتي و حتي پديده جامعه پنجم ژاپن و بهره گيري از اينترنت اشيا(IOT) و بلك چين و دسترسي وسيع همگاني به اينترنت و GIS و تكنولوژي اطلاعات(IT) در راستاي فرايند جهاني سازي(Globalization)، قبلاً فراهم شده و تنها جاري سازي مكانيزم آن بايد عملياتي شود.
پس بيايم به سئوال اول بپردازيم؛
- "اين تغييرات ساختاري چه تأثيرات عيني در فرهنگ و تمدن جوامع بشري مي تواند داشته باشد؟"
اگر بخواهيم موجز و مختصر تأثيرات ساختاري اين پديده را در فرهنگ و تمدن بشري بررسي بكنيم، به نظر مي رسد همانطور كه گفته شد تبديل سريع روابط و مناسبات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي از ابداني به ابداعي مي باشد.
به نظر بنده اين امر به بروز پديده ثانويه اي منجر خواهد شد. و آن تشديد پارادكس سرمايه گذاري سرمايه بر(Intensive Labor) با سرمايه گذاري كاربر(Extensive Labor) خواهد بود. و با آزاد كردن وقت نيروي كار و استفاده بهينه از آن، نه تنها بهره وري كار را به صورت انفجاري بالا خواهد برد، بلكه راهكار معيشت در فضاي توسعه پايدار(Sustainable Development) را نيز هموار خواهد نمود. حال خواهي پرسيد چگونه و به چه سان؟
در دنياي جديد شهرها متحول مي شوند. و بخش سكونت گاهي آن از حالت متراكم به حالت گسترش يافته سير مي كند. روستا شهرهاي جديد بوجود مي آيند. استفاده بهينه از زمان و مكان و فضا اتفاق مي افتد. با استفاده از انرژي هاي تجديد پذير بمانند انرژي خورشيدي، انرژي بادي و انرژي لايه هاي زمين، همسان با بيوگاز حاصل از فضولات حيواني و زباله ها در واحد هاي منفرد و بعضاً مجتمع، انسان ها توأم با زندگي عادي خود به توليد بخش اساسي ملزومات معيشتي خود و جامعه با كشت گلخانه اي بدون خاك(هيدروپونيك و آيروپونيك) در باغچه ها و پشت بام هاي خود و با استفاده از پساب بازيافتي مصرفي خانوار يا تبديل بخارات هوا به قطرات آب، هر واحد سكونتي خود را به واحد توليدي تبديل خواهند نمود. اما در عين حال نقش بخش متمركز شهري با ارائه خدمات كنترل و راهبري از دور و با استفاده وسيع از فيلد باس مخابراتي پر رنگ تر مي شود. مشاغل جديدي بوجود مي آيد.
دور كاري وقت شهروندان را آزاد كرده و با تشكيل سازمان ها و نهادهاي مردمي و شبكه هاي مربوط، استفاده از اوقات فراغت مردم با تشكيل بازارهاي مكاره و بازيهاي تازه بوجود آمده هم فال هم تماشا خواهد بود. يعني از منافع مادي آن نيز بهره مند خواهند شد.
مزيت هاي نسبي جابجا مي شوند. مزيت نسبي مواد معدني شامل نفت و گاز و محصولات آن جاي خود را به مزيت نسبي تنوع زيستي(Biodiversity) ميدهد. مشاغل و كسب وكارهاي جديدي بر مبناي صنعت شبيه سازي(Simulation) با استفاده وسيع از تكنولوژي شبيه سازي ايجاد مي شود.
در بخش تغييرات ساختاري فرهنگي، بسياري از تابوهاي هزاران ساله فرو مي ريزد. جاي آن ها را آوازه گري(Propaganda) رسانه هاي هدف مند با ايجاد ماتريس هاي جديد ذهني پر مي كند. دولت ها در چارچوب نظم نوين جهاني بسيار مقتدرانه عمل خواهند كرد. اما الزاماً رهبريت تابعي از مكانيزم هوشمند دانش محور خواهد بود. در صورتيكه تشكل هاي مردم نهاد(NGO) ها خوب رشد نيابند، اينجا بيم آن است كه برده داري نوين با تقويت جايگاه توتاليتر حكام رشد پيدا كند؛ پس نقش تشكل هاي مردم نهاد در ساختار جديد سياسي- اجتماعي بسيار پررنگ خواهد شد. مبارزات طبقاتي جاي خود را به مبارزات شبكاتي خواهد داد. تكنولوژي تنها زماني جايگاه خود را حفظ خواهد كرد كه از ويژگي شبيه سازي- رسانه(Communication- Simulation) بهره مند بوده باشد.
و سئوال دوم و سوم؛
- "با توجه به آن تأثيرات، راهكارهاي بهينه چه مي تواند بوده باشد؟"
- در نهايت تكليف ما چيست و چگونه مي توانيم خود را با اين تغييرات انطباق داده و راه تداوم و بهبود حيات خود را پيدا كنيم.
راه كار بهينه براي ورود به دنياي جديد و برخورد با پديده زمان نيز از سال هاي قبل در شئونات اجتماعي- اقتصادي نشان هايي از خود را به ارمغان گذاشته است. دولت الكترونيك، ارائه خدمات به شكل درگاه واحد(One Stop Shop) و پنجره واحد(One Window All Services) در مديريت اقتصاد كلان و پلتفرم ها و اپليكيشن ها در مديريت اقتصاد خرد نمونه بارز آن هاست. كه در جامعه رو به توسعه عليرغم اذعان شعاري دولت ها درجه كاميابي آن ها در انجام اين مأموريت متفاوت بوده است. موفقيت بعضي كشورهاي هم همجوار از قبيل آذربايجان در راه اندازي شبكه درگاه "آسان خدمت" تجربه قابل استفاده ايست، كه با انجام يك تفاهم نامه همكاري در حال انتقال تجربه به كشور افغانستان مي باشد.
اما اين نيز عليرغم دستيابي به تجارب بسيار مفيد، در ورود به جهان پساكرونايي نا رسا و ناكافي خواهد بود.
بايد چشم ها شست. بايد طرحي نو درانداخت. در نظم نوين پساكرونايي آرمان خواهي بايد به سوي استقرار نهاد ملت- دولت(Nation- State) بوده باشد. ساختار هاي موجود حاكميتي و اجتماعي جوابگوي نيازهاي فزاينده تكنولوژي محور نمي توانند بوده باشند. با جابجايي مزيت هاي نسبي اقتصادي، سامانه موجود اقتصاد ها مي بايست متحول و ارتقا يابد.
پهناوري سرزميني، تنوع زيستي، دسترسي آسان به بازار وسيع(با توجه به پتانسيل بازار داخلي و منطقه اي) نيروي انساني بهره مند از تحصيلات دانشگاهي جوياي كار و وجود تجار و صنعت گران و اهالي كسب وكار ظرفيت بسيار مغتنمي را به دست مي دهد تا با مشاركت در بازار هاي منطقه اي و جهاني و مبادله سهم با آن ها در دنياي جديد پرچم خود را بر افراشته سازيم.
ساخت پالايشگاه يا پالايشگاه هاي گياهان دارويي و تقويت كشت و فراوري آن ها و بهره برداري از پتانسيل تنوع زيستي يكي از برنامه هاي كليدي اين دوران مي تواند بوده باشد.
ظرفيت هاي بسياري در ارائه پيمان كاري فرعي(Sub-Contracting) در زمينه هاي صنعتي و خدماتي عليرغم استفاده غير متشكل و ناپايدار از آن هنوز امكان فعال شدن پيدا نكرده و مغفول باقي مانده است؛ كه مي شود با يك برنامه ريزي اصولي و با نهادسازي، كادرپروري و شبكه آرايي با توجه به موج جديد از آن استفاده نمود.
كتاب فوق را در آدرس زير مي توانيد بخوانيد. به نوبه خود لازم مي دانم از مسئولين محترم نشر ني و صاحبان امتياز اين كتاب مراتب تشكر خود را بيان نمايم كه با دست گشادگي اين كتاب را براي بهره مندي عموم به صورت رايگان در اختيار گذاشته اند.
https://books.google.com/books?id=m9zKAgAAQBAJ&pg=PT25&lpg=PT25&dq=%D9%83%D8%B2%D9%84+%D8%B4%D8%A7%D9%81%D8%AA&source=bl&ots=WPLt_Ll1Ex&sig=qjy2cLJrpvtpU9TgqtpK9BgwC40&hl=en&sa=X&ved=2ahUKEwjNkfb11s7fAhUOlosKHQbUAEwQ6AEwAHoECAcQAQ#v=onepage&q&f=false
در آستانه 35 سالگي بودم كه احساس عجيبي به من دست داد. احساسم به من مي گفت كه خيلي چيزها يادگرفتني نيست، بلكه اكتشافي است. كشف و شهودي است. شايد گذشتن از مرحله معرفت سطحي پايه ايجاد آن باشد، ولي لاجرم دليل ان نيست. از اينرو از خدا مي خواستم كه چشمم را به حقايق باز كند اما نه آنقدر كه ديود بسوزانم.
از آنجا كه خواستن توانستن است، اينچنان نيز شد. در اين دوره شعر زير مناجات نامه ام بود:
"خدايا باز كن چشمم كه بينم
هر آنچه در تو هست و من نبينم
درايت، عقل و دانش، بهره هوش
گذشت و استقامت، قلب پر جوش"
اكنون كه پاي در دهه هفتاد گذاشته ام، دلم مي خواهد مروري در تحول درونيم داشته باشم. و آنرا با شما عزيزان به مشاركت بگذارم.
گفتيم، گذشتن از "معرفت سطحي" بدين معني كه دوره استنتاجات توسط حواس را تكميل كرده و حتي توان استفاده از حس ششم، كه به نظر بنده حس فرايندي ناشي از داشتن اشرافيت جامع و جمعي حواس يا توانايي با هم به كاربستن آنها و رسيدن به يك قوه استنتاجي جامع، كه پيش خوان و بيش خوان است را پشت سر بگذاريم. اين دوره را بنده دوره تكميل مدل معرفت سطحي نام گذاري كرده ام.
طي اين دوره، توانايي درك فراتر از معرفت سطحي را ميسر مي سازد. كه نتيجه آن، دسترسي به مدل معرفت سطحي است. البته خود شخص نيز پس از رسيدن به اين مرحله، بخشي از اين مدل مي شود.
اين شعر معروف مولانا :
"آب كم جوي، تشنگي آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست"
را مي توان مصداق عيني رسيدن به اين مرحله دانست.
پس از اين مرحله، ابزار يا تكنولوژي كار فراهم شده است و ديگر مشكل خاصي فراروي شخص براي درك ماهوي مقولات و مسايل باقي نمي ماند. فقط درك مسير و فهم زمان و مكان مختصات آنرا تكميل مي كند.
متمم اين فرايند معرفيتي، يك برنامه درك معرفيتي اجتماعي است. كه در واقع ديناميزم آنرا تشكيل مي دهد. در صورتيكه اين متمم به كار بسته نشود معرفت حاصله چون آب بركه كوچكي بيش نبوده و قابليت تبخير و تخمير خواهد داشت. اما با بكار بستن اين متمم، معرفت حاصله چونان جريان رودخانه اي پرصلابت به دريا خواهد رسيد.
به نظر مي رسد در صورتيكه اين متدولوژي تفكري ساده جايگزين شيوه هاي پيچيده و درهم آموزشي و تربيتي ميهنمان بشود، مسلماً مي تواند انرژي غير قابل تصوري در راستاي رسيدن به توسعه بالنده جامعه را همسو نمايد.
ما را از مدرسه بيرون رفتيم!
فصل ديگري از زندگي بنده ورق زده شد. تجربه اي ديگر، تعمقي بيشتر در صحيفه شناخت در مقوله مكانيزمي مديريت جهان سومي. واقعاً نبايد كسي را مجرم شناخت. زيرا در جامعه اي كه به دليل سرعت تحولات تاريخي آن، ساختار و پرنسيب هاي واحدي شكل نگرفته است، چگونه مي شود سره را از ناسره تشخيص داد؟ و خادم را از خائن!
چگونه مي شود كار يك مدير، يك سازمان و يك تشكيلات حكومتي، دولتي و حتي بخش خصوصي را محك زد؟ در جائيكه نه اسلوب تدوين شده و جا افتاده اي حاكم بر كار است و نه اعتقادي راسخ بر عمل كردن به آن ديسيپلين! اشتباه نشود، مملكت پر است از قوانين و دستورالعمل ها و بخش نامه ها و تكاليف و غيره. اما در عمل تبصره ها و زير تبصره هاي خود فرموده آنقدر زياد و تأكيد بر انجام آن ها آنقدر قوي، كه نظام مديريتي را تبديل به نظام اطاعت كور كورانه و مستبدانه به دور از هر گونه منطق قوي و ابتكار عمل فردي و سازماني كرده است.
بدتر از آن، چيدمان قوس و قزح و هر كدام از ظن خود شد يار من و در نتيجه، نبود تيم كاري و به قول قرآن"شعوباً و قبايلاً".
آري برادر، اين مشكل فرهنگي حاكم بر نظام مديريتي جامعه ماست.
حال در اين بين هالويي پيدا شود و عليرغم اين همه، زيگزاگي حركت كرده و با استفاده از مهارت شخصي از فاصله هاي بين چرخ دنده ها حركت كرده و با رد كردن تيرهاي زهرآگين در صدد پيدا كردن گريزگاه و مأمني براي ايجاد يك جريان سالم، اصولي و پايا و خدمت گذار بوده باشد، فكر مي كنيد موفق مي شود؟
جواب بنده اين است: هم آري! هم نه!
آري: به دليل وجود قانون بقاي انرژي و تئوري علمي آشوب. كه اثبات مي كند، حتي پر زدن يك پروانه در اين سوي اقيانوس مي تواند باعث و باني موجي عظيم درآن سوي اقيانوس شود.
نه: به دليل اينكه با طراحي مفهومي نظام حاكم اداري مغاير است.
پس، به قول دكارت نبايد نا اميد شد و نبايد از پا نشست! من فكر مي كنم، پس هستم.


برای فهم بیشتر موضوع لازم است اول توضیح دهیم که Gnosiology یا مطالعه فلسفی دانش چیست؟
به نوشته دانش نامه آزاد Wikipedia، در یونان قدیم gnosis به معنی دانش و logy از logos یعنی شناخت می آید. که خود تبیین یک متدولوژی یا روش تحقیق و منطق است. در این متدولوژی که می شود آنرا بالاترین دست یافته فلسفی و عینی تا این زمان نامید، با تکیه بر تئوری سیستم ها و به روش تجزیه و تحلیل سیستمیک فرایند حصول به دانش مهندسی می شود. این روش دقت بررسی های دانش محور را بسیار بالا برده است، که بعضاً دقت آن به بیش از یک میلیاردم میبیاردم ثانیه( آتو ثانیه) می رسد.در راستای همین منطق بود که پروفسور ایرانی-آمریکایی جناب لطفعلی عسکرزاده منطق فازی را بنیان گذاری کرد.
این بررسی با استفاده از متدولوژی فوق نسبت به تعریف موضوع می پردازد.
مكانيزم و ديناميزم چيست؟ آيا مراكز آموزشي، دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي كشور نبايد براي تفهيم اين دو اصطلاح علمي بيشتر ممارست بكنند؟!
آيا مكانيزم تنها به چيدمان مكانيكي يك سامانه اطلاق مي شود؟
شايد بتوان گفت كه اين تعريف ساده ترين تعريف مكانيزم است! زيرا در سير تكاملي مكانيزم يك سامانه كارهاي زيادي صورت گرفته است كه از R&D تاريخي مخصوص به خود بهره مند بوده است.
در صورتيكه روند تكاملي هر سامانه اي به دقت مورد مطالعه قرار گيرد، مي شود فهميد كه از ساده به پيچيده دوران خود را طي نموده است و اين راه همينطور ادامه دارد. شكل گيري قطعات و اجزا، همچنين مجموعه ها به نحوي كه بتوانند در تعامل با هم كار كرده و روند كار يك سامانه را تسهيل بكنند، خود از پيچيدگي هاي فراواني بهره مند است.مثلاً در بعد مكانيكي سامانه درنحوه اتصال و انتقال نيروي اجزا و قطعات و مجموعه ها بهم، از تكنيك هاي شناخته شده متفاوتي از جمله برشی، نر و ماده، سنبه- ماتريس، پين و پيچ مهره، قلاب، پرچي، چرخشي، زنجيري، تسمه اي، فنری، تله ای، پيچي وفيتينگ، مهره ماسوره اي، گیج و فیکسچر(محبط و محمل)، لولایی، بخیه ای، گرهی، دم اسبی، تابی، دنده اي، چرخ دنده ای، شفت وغلافي، ياطاقاني، رينگي، ساچمه ای، بلبرينگي گرفته تا اتصالات جوشي، پرسي، ژوئني، زيپي، كان و كشويي، خلائي، مغناتيسي، الکترومغناتیسی، جوشني، پرشی، جهشی، بوشي، واشری، کوپلینگی، گريز از مركزي، چسبي، غلافی، پوششی، ضربه ای، کششی، لمسی، سایشی، جذبی، آکومولاتوری(تجمیع)، دیافراگمی، سیکلونی، حلزونی، پمپی، فیدری(تفذیه ای)، بالنی، تشک هوا، هيدروليك- پنوماتيك، تراکمی، اشباعی، انتقال حرارتی، القایی، انتظام و عدم انتظام ملکولی و اتمی، برش راکتوری، کاتالیستی، یونی، هالوژنی، هیدروژنی، اتمی، و گداخت هسته ای و... تا ديتايي استفاده مي شود. بعضی مواقع نیز از ترکیب اینها تکنیک های جدید ابداعی به وجود می آید،که خود مقوله تازه ای را تشکیل می دهد(مثل بوشهای ساچمه ای که بسیار دقیق تر از بلبرینگ ها عملکرد دارند) . البته اين تكنيك ها در موارد پيشرفته تر فيزيكي و بيوشيميايي بسيار پيچيده تر شده و از روشهاي مدرني چون استفاده از الكتروليزاسيون، پلاسما، (اشعه ها: ليزر، گاما، مادون قرمز و بنفش)، نوری، قوس الكتريكي ومخابراتي(مثل هارپ) و شتاب دهنده هاي فوق مدرن آبشاري استفاده مي شود. این قوانین از یک سری قانونمندی نظیر نظام کد گذاری و ارتباط نظام مند هندسی شامل X,Y,Z کدیک، بهره مند شده و در ساختن تکنیک های برتر عملکرد پیدا کرده اند. در این بین بشر برای دست یابی به مکانیزم ها و استفاده از آنها به فنون و تکنولوژی هایی نیز متوصل می شود. از جمله، الهام گیری از بدن خود و مکانیزم حیاتی سایر موجودات، اندازه گیری، محاسبه، طراحی، عکس برداری و نقاشی، شبیه سازی، قالب گیری، مدل سازی و نمونه سازی و (Scale up)، برش، سوهان کاری، سوراخ کاری، فرمینگ(شکل دهی)، تراشکاری و براده برداری، ریخته گری، تجزیه و ترکیب مواد و... را در این زمینه می توان ذکر نمود. پس در تداوم تكاملي اين موضوع نه تنها تكنيك ها دچار تحول مي شوند، بلكه تكنولوژي كار نيز متحول مي شود. به طوري كه هم اكنون شاهد استفاده وسيع از طراحي مدولار در سامانه ها هستيم( به طور نمونه: طراحي به كار برده شده در ساخت سوكت هاي الكتريكي و مدارات الكترونيكي وغيره...). همگي اين موارد جزو مقوله مكانيزم كار قرار مي گيرند. چه سخت افزاري و چه نرم افزاري. البته مکانیزم تنها به چیدمان و نحوه ارتباط مکانیکی اشیاء و مواد قابل رویت ناظر نیست. بلکه همین ارتباط در دنیای ذره بینی ملکولی و اتمی را نیز شامل می شود.
درابعاد پيشرفته، شناخت و رهگیری مكانيزم از تكنيك هاي الكترومكانيكي سود مي برد. كه موضوع علم جديد"مكاترونيك" را تشكيل مي دهد. و نيز بررسي علمي شتاب دهنده ها(بويژه شتاب دهنده عظيم فيزيكي كشورهاي پيشرفته صنعتي در سويس)، همچنين آزمايش انرژي گداخت هسته اي در فرانسه وبررسي مكانيزم درون خورشيد و زمين، و ساير آزمايشات فيزيكي، شيميايي، ميكروبي، بيولوژيكي و بيوشيميايي و تحقيقات فضايي و فضا- زمان براي شناخت مكانيزم حيات و بالنتيجه، ديناميزم حاصل از آن است. مسلماَ، درك مكانيزم پيچيده و متعالي هستي بدون استفاده از ابزار و روشهاي پيشرفته حاصل علوم و فنون جديد مثل مکانیک كوانتومي و سايبرنتيكس ميسر نمي شد. معرفت شناسی مکانیزم کوانتایی(quantum mechanism) در حال حاضر می رود که علم فیریک و دستآوردهای تکنولوژیکی آنرا کاملاْ متحول بکند. البته در شناخت مکانیزم ملکولی و اتمی، همانقدر که اختراع ابزار و دستگاه هایی مثل میکروسکوپ الکترونیکی کارساز افتاد و افق های جدیدی را در مقابل دید دانشمندان گشود، همانقدر و یا شاید بیشتر مکانیک کوانتایی و سایبرنتیکس باعث گسترش دید بشر شده است.
در ساختان مکانیکی، کار ارتباط قطعات و مجموعه ها (در مکانیزم حیاتی، ارگانها) را شبکه ها به عهده دارند. مثل شبکه درخت برقی در خودرو و یا شبکه استخوان بندی، وریدی یا عصبی یا تاندومی و عضلانی در بدن موجودات زنده.
بدون وجود شبکه ها، یکسان سازی و ایجاد ارتباط سینرژیک بین اعضا وقطعان ساختمان مکانیکی میسر نبود.
شبکه ها خود نه تنها نظام مستقلی از سامانه کلی را تشکیل می دهند،بلکه بستر ساز سامانه کنترل و راهبری شده و در این امر مهم نیز کارسازند. سامانه کنترل و راهبری در نظام های مکانیکی حاصل کار انسان، مراحل تکاملی خود را از دمپر ها و شیرهای دستی تا موتور دمپرها و شیرهای الکتریکی و سامانه برقی و سپس PLC را طی نموده و هم اکنون به سامانه فوق مدرن Field bus و Remote sensor control با مرکز کنترل و مانیتورینگ از راه دور رسیده است.
وجود مرکز یا مراکز تصمیم گیری و تصمیم سازی که در هر حال از یک مرکز واحد همسان سازی می شود، لازمه حیاط یک سازمان مکانیکی است. که در کالبد یک موجود زنده به نام مغز مشهور است. کار اصلی مغز در کنار کنترل و هدایت دینامیزم سامانه، شبیه سازی و ارتقای عملیات الکترومکانیکی است. تا بدین طریق دورنمای مشخص و مورد اتکالی برای حیات و عملکرد سامانه را بتواند رقم بزند. همانطور، این سازمان از یک موتور محرکه اصلی و چندین موتور محرکه فرعی می تواند سود ببرد. در بدن موجودات زنده این موتور محرکه قلب نام دارد. برای ایجاد و کنترل تحرکات مکانیکی یک سامانه، ارتباط الکترومکانیکی ضرورت دارد. که امروزه موضوع علم جدید مکاترونیک را تشکیل می دهد. علمی که دانش های آن با توجه به نیاز روزافزون بشری به سرعت توسعه یافته و جایگزین همنوعان عقب مانده شان می شود. مسلماْ یک سامانه با توجه به کارکرد خود از عناصر معین دیگر نیز سود می برد که در اینجا مجال بحث آن نیست. نقش هر یک از عناصر فوق در مکانیزم اجتماع انسانی را می توان به راحتی شبیه سازی نمود.
تُركتازي مكاترونيك در عصر جديد،كه به حق عصر اطلاعات ناميده شده است، تكنولوژي جامعي را به ارمغان آورد كه همان تكنولوژي وانمايي- رسانه (communication-simulation) است. اين تكنولوژي جديد كه جامع همه تكنولوژي هاي زمان شده است، راه را براي كشف و ادراك افق هاي جديدعلمي از جمله قعر اقيانوسها، فضا و ساير كرات و سيارات، همچنين داخل ذرات و شبح درون اتم(كوانتوم) و درك و اندازه گيري زمان هايي به كوتاهي آتو ثانيه(يك بيلياردم ثانيه- ده به توان منهاي شانزده) را هموار ساخت.
بازخورد اكتشافات جديد، خود راه جديدي براي درك بهتر هسته مثلث زرين علوم و فنون( اتحاد ناگسستني منطق- رياضي، فيزيك و شيمي- به اصطلاح علوم خالص pure science) را مهيا نموده است. به نحوي كه پيش بيني مي شود در آينده اي نه چندان دور بشريت با استفاده از تكنولوژي هاي بسيار سهل و آسان از جمله بيوشيميايي، موفق به جايگزيني مدارات مكاترونيكي و رآكتورهاي بسيار پيچيده و عظيم با نمونه هاي بسيار مختصر شده نوع جديد و بالطبع با هزينه هاي باور نكردني بوده باشد! هرچند كه نمونه هاي آزمايشگاهي برخي از آنها مثل تصفيه بيوشيميايي نفت، در حال حاضر ساخته شده است؛ و سرمايه داري جهاني فعلاً براي توليد انبوه آن مقاومت نشان مي دهد. موضوع نانوتكنولوژي نيز يكي ديگر از دستآوردهاي جديد بشري است، كه به سرعت جايگزين تكنولوژي هاي ماقبل خود مي شود.
بنده محمل و مهبط معرفت را در يك مدل پيازي شكل تصور نموده و هسته آن را همان مثلث زرين علوم و فنون يا علوم مبنايي منطق و رياضي، فيزيك و شيمي فرض كرده ام. اين مثلث بمانند منشور اصلي ادراكي بشر، پرتو نورسفيد حيات را تجزيه كرده و رنگهاي متنوع آنرا به بشريت ارزاني داشته است. اين بخش انطباق با علوم طبيعي دارد.
لايه دوم اين پياز، عمل حاصل از شناخت اين دنياي رنگارنگ است كه در حقيقت مي توان آنرا "تكنولوژي اجتماعي" ناميد. موضوع اين لايه را هم مي توان با علوم اجتماعي سنجيد.
لايه سوم، نحوه و زاويه تقابل و يا برعكس همسويي تكنولوژي اجتماعي با آداب و رسوم، طرز تلقي ها و دستآوردهاي فرهنگي جوامع ومعيار هاي وزين فرهنگي بشريت است. كه مي توان به آن"تكنولوژي فرهنگي"اطلاق نمود.علوم انساني راه گشاي اين تكنولوژي خواهد بود.
تا اينجا هنوز همگي حكايت از مكانيزم دارند.
پس ديناميزم چيست؟
- جان اين مكانيزم، روح اين مكانيزم، نتيجه عملكردي زنده اين مكانيزم شامل ديناميزم است.
- حركت دايمي كه فرايند يا فرايندهاي يك سامانه را نظم مي دهد، ديناميزم است.
- به سخني عام مي شود گفت: هرفرايند يا حركتي قانونمند نشان از ديناميزم دارد. و مسلماً خود ناشي از مكانيزم يا مكانيزم هايي است.
البته رابطه مكانيزم و ديناميزم يك رابطه ساده و خطي و يكسويه نبوده و همچون رابطه تمدن با فرهنگ(فرهنگ ها از تمدن ها نشات گرفته و خود تمدن جديدي مي سازند) و يا تئوري با پراتيك(هر چند تئوريها از پراتيك ها زاده شده اند اما خود مبناي وجودي پراتيك هاي جديدي را تشكيل مي دهند)، از فرايندهاي متاثر از هم سود مي برند. چرا كه ديناميزم ها خود باعث تكامل و اصلاح مسير مكانيزم ها مي شوند. به سخنی دیگر می توان گفت:
حاصل عملکرد مکانیزم، روابط و مناسبات پراتیکی است. این روابط و مناسبات نه از جمع عددی مکانیزم، بلکه محصول هم افزا یا سینرژیک( با برکت) مکانیزمی است. که سپس بر مکانیزم تسلط پیدا می کند. و راه جدید آنرا می نماید(فرزندی که بر مادر حکومت می کند). در حقیقت همان بحث وحدت وجودی اینجا هم صادق است. به قول بابا طاهر عریان:
اگر دل دلبره، دلبر کدومه وگر دلبر دله، دل را چه نومه
دل و دلبر بهم آویته وینم ندونم دل که و دلبر کدومه
مسيرتكاملي ديناميزم و مكانيزم مثل محور فضا- زمان، يك محور حلزوني و دوكي شكل است. كه با توجه به ساير قوانين عام حاكم بر طبيعت از قائده رگرسيون متوالي تبعيت مي كند. يعني دائم در ارتقاء و افزوني و در عين حال برگشت و ميل به ميانه.
از بحث فوق، اينگونه مي شود نتيجه گيري نمود كه:
الف= چشم ها را بايد شست. و طور ديگري بايد ديد. عدم درك زمان از سنگيني عملكرد آن نمي كاهد.
ب= زمان، زمان تكنولوژي است. پس بايد براي علوم اجتماعي و علوم انساني نيز بمانند علوم طبيعي تكنولوژي خود را جستجو كرد.
ج= با توجه به تكامل دائمي و سرازير شدن بي حد و مرز تكنولوژي هاي نوع اول(ناشي از به كار گرفتن دانش هاي مبنايي)- توضيح اينكه متاسفانه به غلط در جامعه جهان سومي، تكنولوژي فقط به دستآورد هاي اين بخش اطلاق مي شود- تكنولوژي اجتماعي(ناشي از انتخاب بهينه و انطباق تكنولوژي هاي نوع اول با توجه به نيازهاي واقعي يك جامعه) و تكنولوژي فرهنگي( بومي سازي فرهنگي آن تكنولوژي اجتماعي) اصلاً مغفول بوده و حرفي از اعراب ندارد.
د= براي اصلاح مسير هيچوقت دير نيست. حركت جديدي را بايد پيشه ساخت. مراكز آموزشي، دانشگاه ها، مراكز پژوهشي كشور با آوازه گري صحيح در موضوع بررسي فلسفي دانش، و با تكيه براصول به كارگيري تكنولوژي اجتماعي و تكنولوژي فرهنگي و جاري سازي آن در اجتماع از هيچ كوششي نبايد دريغ نمايند.
البته انشاءا... در مقالات آتی مفصلاْ در مورد تکنولوژی های اجتماعی و فرهنگی بحث خواهیم نمود.

مردی که بعد ازمرگ همسرشکوه را شکافت (راه دانشجو)
محمل چيست؟ مهبِط كدام است؟
سعدي گويد:
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان, کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
باز بياييم سر اصل مطلب. يعني گم شدن لغت.
بنظر انديشمندان، هر چيزي شامل محمل و مهبط خود است. و شخصيت شيئ از اين دو حاصل مي شود.
محمل يعني كجاوه، اسم آلت يا ظرف است. كه بر پشت اشتران نهاده و بر آن مي نشستند. مهبط به معني جاي هبوط و فرودگاه و اسم مكان است. با كمي مسامحه، معني يكي را براي حركت و تغيير و ديگري را براي اسكان و مكان گزيني در نظر مي شود گرفت. كالبد انسان محمل وي است. او را حمل مي كند. و خاستگاه طبقاتي و جايگاه اجتماعي شخص، مهبط وي است. ايلات اصطلاحي دارند كه در تركي به آن "دوشرجه يا اطراق" مي گويند. يعني جاييكه ايل انتخاب كرده و آنجا اسكان مي گزيند.
گزافه نگفتيم كه شخصيت هر چيزي به اين دو بستگي دارد. حتي يك ملت نيز از آنها شخصيت مي گيرد. محمل يك ملت، توانمندي هاي جغرافيايي- فرهنگي و مهبط آن موقعيت جغرافيايي آن است.
اما در اين ميان عنصر ديگري نيز اهميت ويژه پيدا مي كند. اهميت بسيار تعيين كننده و آن عنصر انساني است. ما عنصر انساني را حكم مايه كار مي دانيم. كه اين دو را خوب محك زده و ارزش گذاري مي كند. نه فقط ارزش گذاري، بلكه ارزش آفريني مي كند. ارزش آن را اعتلا داده يا برعكس پايمال مي سازد. اين هم در مورد شخص و هم اجتماع صادق است. مسلماً بي مايه فطير است. در تركي ترانه اي است به اين مضمون:
گوزل كي ئوز قدريني بولمدي، جنايتدور( آدمي كه ارزش خود را ندانست، جنايت است)
پروفسور عبدالسلام برنده جايزه نوبل مي گويد:
جامعه اي كه به انسان هاي فرهيخته خود بي اهميت باشد، بجز اضمحلال عاقبتي نخواهد داشت.
من می گویم: جامعه ای که به نیروی انسانی خود و به کار اهمیت کمی بدهد، بجز اضمحلال عاقبتي نخواهد داشت.

1- چند ثانیه به نقطه کوچک سیاهرنگ وسط عکس بطور ثابت نگاه کنید. یعنی تا زمانی که بافرینگ پایین تصویر بطور کامل پر شود.
2- بعد از طی این چند ثانیه عکسی سیاه و سفید ظاهر میشود ولی جالب اینجاست که تا زمانی که نگاهتان بطور ثابت بر روی نقطه سیاهرنگ متمرکز است، شما این عکس را رنگی میبینید!
عکس مرحوم علی اصغر قاهری عموی پدر بنده. این عکس در حدود ۱۲۰ سال پیش در اسکندریه مصر برداشته شده است. ایشان آن زمان برای دیدار دایی هایشان که در اسکندریه به کار تجارت مشغول بودند رفته بودند. ضمن تشکر از برادر زاده عزیز و دانشمندم حسین.

یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
مکانیزم معیوب ذهنی و تاثیر سوء آن در توسعه
ديناميزم اجتماع، كه حاصل تاريخي زندگي اجتماعي بشر است، نظام قانونمند حيات انسان را به تصوير مي كشد. اين ديناميزم گوياي روابط و مناسبات تاريخي و اجتماعي بشر به صورت تكاملي و نشانگر روزگار وگذران او، از زماني كه به صورت گله هاي انساني زندگي مي كرده است تا شهر نشيني وشبكه هاي اجتماعي نوين است. درصورتيكه تاثير عامل خارجي را در اين اجتماعات ناديده بگيريم، طبعاً مكانيزم اجتماع مفروض زير بناي ديناميزم آن اجتماع بوده و لازمه تحول وتكامل آن خواهد بود.
اما با نگاهي به تاريخ حيات بشر، درست خلاف اين جريان مشاهده مي شود. چرا كه تاريخ اين اجازه را به هيچ اجتماعي نداده است. و شايد علت العلل روند تكاملي اجتماعات همين تعامل و يا به سخني دست اندازيها و دخالت هاي جوامع بشري در يكديگر بوده است. از اينرو، مكانيزم جوامع مختلف را بدون در نظر گرفتن تغييرات و تطورات ناشي از جريانات و اتفاقات تاريخي – جغرافيايي آن جامعه نمي توان ارزيابي نمود. و تنها با بررسي و مشخص نمودن ويژه گي ها و تمايزات ماهوي مكانيزم اجتماعی يك ملت يا جامعه است كه مي توان هويت آنرا تعيين، و نقاط عطف و نقاط ضعف مربوطه را برجسته نمود. به سخنی دیگر مکانیزم اجتماعی یک ملت شامل کل عناصر و پدیده های سرنوشتی آن ملت است، چه با منشا درونی و چه با منشا بیرونی.دینامیزم طبیعی یک ملت حاصل آن بخش از مکانیزم اجتماعی است که یک ملت کاملاً آن مکانیزم را در خود مستهلک کرده و با آن آشتی کرده باشد، و بقیه شامل بخشی از مکانیزم خواهد بود که چالش دائمی بر سر آن در درون جامعه جدی است.این موضوع در بحث نوآوری ها و تزریق تکنولوژی های جدید در یک جامعه نیز صادق بوده و بدین منظور است که کار فرهنگی و آوازه گری لازم برای ایجاد مقبولیت اجتماعی آن پدیده از ضروریات امر می باشد.
حال با يك بررسي اجمالي، شايد بتوان گفت كه در اكثرجوامع بشري مكانيزم آن جامعه با ديناميزمش ناهمخواني دارد. كه باعث ايجاد روح پر تلاطم در آن جامعه شده است. به نظر بنده، همين مسئله است كه علةالعلل اليناسيون يا از خود بيگانگي بوده و باني چالش بعدي آن، يعني تلاش براي رجعت به خويشتن شده است.
گفتيم كه با بررسي ديناميزم اجتماع... حال مي خواهيم بدانيم كه اين ديناميزم كه بمانند روح وجان اجتماع عمل مي كند و نمود آن را درخرد جمعي، فرهنگ، زبان، خط، هنر، باورها، سنتها، وشيوه زندگي و هنجارها و ابزار و تكنولوژي ها، به سخني در كل شئونات فرهنگي و تمدني وي به وضوح مي توان ديد، همگي برآيند و نتيجه يك مكانيزم اجتماعي است. اينجاست كه انسان ارث برده از تمدن هاي قديمي به دنبال چيزهاي گمشده تاريخ خود مي گردد. همان چيز هايي كه سالم به دستش نرسيده است، بلكه بمانند دست و پاي بريده شده اي است كه هنوز درد و حس عضو بريده شده اش را در ذهن دارد. و به دليل عدم درك عيني از ماجرا، قادر به حذف آن درد هيستريك نبوده و هميشه وي را مي آزارد. براي وضوح بيشتر موضوع، مي توان رابطه اين دو را با رابطه نور ستارگاني كه ميليون ها سال قبل از بين رفته اند، اما به دليل فاصله هاي نجومي بين ما و آنها هم اكنون نورشان بما مي رسد، مقايسه كرد.
شايد بتوان با يك مثال مكانيكي موضوع را بهتر رسانيد. مثلاً در توضيح مكانيزم يك خودرو كه شامل نظام چيدمان بهم آمده آكسل، جعبه دنده، موتور، چرخ ها، فرمان، اتاق، درخت برقي و...است، حركت و نحوه عملكرد آن ديناميزمش خواهد بود. حال مثلاً يك دستكاري در يكي از پاره نظام هاي آن اتفاق بيفتد، به نحوي كه كل نظام را از كار نياندازد ولي ناهماهنگي در نظام بوجود بياورد. بمانند كج شدن رينگ لاستيك واز اين قبيل. ماشين از حركت نمي ايستد، اما هميشه فرمان مي زند و مشكلات جدي براي سرنشين ها و راننده دارد. البته در صورتيكه درجه اين ناهماهنگي زياد و گسترده بوده باشد، احتمال از حيٌز انتفاع انداختن نظام آن نيز خالي از ذهن نخواهد بود.
چاره چيست؟ چه بايد كرد؟... مسلما، عقل سليم به تعمير و باز سازي آن پاره نظام حكم مي كند. اما لازمه آن داشتن بينش كافي از نظام و دانش كار است. البته مهم تر از همه، وجود يك نظام مديريتي جوابگو براي تعمير و نگهداري و اعتلاي نظام كلي حاكم بر آن جامعه است. تا اينجا آن قدر موضوع واضح است كه همه تقريبا در آن اتفاق نظر دارند. اما درست بعد از اين مرحله است كه دعواي حيدري – صفدري آغاز مي شود.
سليقه هاي شخصي و گروهي شروع به خود نمايي مي كند. من منيٌت ها و كيش شخصيت نه تنها در نحوه عملكرد و پراتيك، بلكه در نحوه تنظيم دكترين كار تاثير مي گذارد. همان چيزي كه در اداره جوامعي كه انقلاب مي كنند به روشني ملاحظه مي شود. تازه اين در حالي است كه پاي منافع در بين نبوده و اشخاص و گروه ها بر مبناي دلسوزي صرف با موضوع برخورد مي كنند. فاجعه زماني خود را بيشتر نشان مي دهد كه منافع اشخاص و گروه ها با منافع بيگانگان و دشمنان اين جامعه گره بخورد.
در اين وضعيت، ديگر سره از ناسره و حق ازباطل قابل تشخيص نخواهد بود. صداي حق طلبان و حق گويان در جيغ و داد دعواهاي حيدري- صفدري گم مي شود. آناني كه اصل بازي را قبول ندارند. و به چارچوب موضوعي ايراد دارند!...ايرادي كه به درك از زمان مربوط مي شود.
اينجاست كه بايد يك پروژه تشخيص يا دياگنوسيزم به صورت علمي و عيني داشت. و سپس بر مبناي آن دكترين عمل نمود.
حتي اگر هدف مشخصي تعريف شده باشد، با توجه به وجود راه هاي مختلف براي رسيدن به آن هدف طبيعي خواهد بود كه آلترناتيوهاي مختلف يا دكترين هاي متنوعي براي رسيدن به آن هدف ارائه شود. و پس از بررسي هاي دقيق، يك يا تلفيقي از آنها را انتخاب و اجرايي نمود. كاري كه جوامع در حال توسعه از آن غافلند(نمونه قابل ذكر، بررسي كه نگارنده انجام داده است، مشخص كننده آن است كه حتي يك نمونه اتفاقي از پروژه عمراني ملّي يافت نمي شود كه ،چه در زمان قبل از انقلاب و چه در زمان پس از آن، مطابق مطالعات فني- اقتصادي خود به صورت كامل به انجام برسد.اين تازه زماني است كه فرض بر صحيح بودن آن مطالعات بوده باشد).
منبع:ocean wandereres
منبع:trekearth

منبع: treknature
منبع:trekearth

منبع:trekearth
منبع:trekearth
هرمنوتیک - گلبرگ!
سير در زمان، استعداد و بالندگي نوع بشر، و دشمن آن (اينرسي شيفتگي)
فعتبروا يا اولي الالباب.
گياهان اكثراً ساكنند. مقدّر است كه آنان تنها در محيط تعريف شده يِ خود رشد يافته و پاي در خاك نظاره گر باشند! البته چرخه يِ حياتي آنان طوري تنظيم شده است، كه در مرحله اي ازحياتشان براي حصول شناخت از محيط اطراف، عناصر تداوم حياتيشان(دانه و تخم يا هر عنصر زايشي ديگر بمانند ريزوم) به پرواز درآيد؛ تا بارور شود. اين چرخه نيز به نوبه خود بسيار پيچيده است. مثلاً دانه درخت "اُرس" كه در ارتفاعات البرز و زاگرس مي رويد، براي اينكه بتواند پوسته يِ محافظ سخت خود را شكسته و بارور گردد، بايد توسط پرندگان خورده شده و در اثر تاثير شيره يِ معده و روده يِ پرنده پوسته آماده شكستن گردد. سپس به همرا هِ فضولات آلي آنان در محيط مناسب قرار گيرد.
اكثر حيوانات عليرغم اينكه متحركند، توان وامكان سير در انفاق و انفس را ندارند. بيشتر آنان مخيّر به حركت در عرض و طول مشخصي بوده و اگر در ارتفاع نيز حركت بكنند، ارتفاع يا عمق تعيين شده يِ محدودي است.
ماهي ها و جانوران دريايي نيز در محيط خاص خود اختيار حركت دارند. هر چند بعضي از آنان مثل پرندگان ييلاق و قشلاق نيز مي كنند.
به نظر مي رسد پرندگان آزاد تر از ساير جانداران حيطه عمل دارند.
عليرغم تفاوت هايي كه در تواناييهاي موجودات در برخورد و انطباق خود با شرايط طبيعي وجود دارد، آنان همگي تابع طبيعت هستند. و هنر آنها اكثراْ در توانایی انطباق خود با شرايط است.
اما انسان چطور؟!
رسد آدمي به جايي، كه بجز خدا نبيند!
ظاهراً اين موجود خاكي پر ندارد، و فاقد قدرت ساير موجودات در رقابتي ساده با آنان است. اما ترفند و حيله اي دارد كه همه يِ موجودات را مي ترساند. ترفندي ناشي از تفكر! گويا همين تفكر، وي را به توانايي مي رساند كه سريع تر از هر پرنده ای بپرد. به اعماقي كه هيچ جنبنده اي راه ندارد، سربكشد. و اندرون ذره را نيز واكاوي كند.
مي شود گفت تنها قدرت تفكر بشر مي تواند همسو با زمان سير بكند. در آنِ واحد فاصله هاي زماني و مكاني را طي نموده و در عالم با سرعتي وصف ناپذير تطور بكند. از منهاي بينهايت تا بعلاوه يِ بينهايت و از ذره تا زرع!
تازه اينهمه، اول كار است. او به همه اين وسايل براي سير در زمان و شناخت مكانيسم و ديناميزم زماني نياز دارد. اگر غير از اين باشد، در راه مانده و شيفته يِ راه خواهد شد! بلاي بزرگي كه همانند خود شيفتگي، بزرگترين دشمن وي است!
او حق شيفتگي ندارد. و بايد بي مهابا بتازد تا به سرمنزل مقصود، يعني ادراك قانونمندي مجموعه خود و زمان برسد. زيرا بدون درك مجموعه، درك خود نيز ميسر نخواهد بود!
به یاد داشته باشیم که:
- فقط یک بار زندگی می کنیم!
- عمر چون برف است و آفتاب تموز!
- تخریب با ماست. و سازندگی با طبیعت!
- هر قدر بیشتر بدانیم، فهم و درکمان نسبت به نادانستنیهای خود بیشتر می شود!
- ما فقط مکلف به اطاعت هستیم. اطاعت از قوانین طبیعت در راستای ادراک قانونمندی کلی آن!
- فقط خوشی است که باعث انبساط ذهن می شود. بشر حق ندارد مغموم باشد. آری دنیا وسیع است!
- هر موجودی که به ما می رسد، در ازل با ما عجین بوده است. و قدرش را باید دانست!
- نظم، دانستن قانونمندی بی نظمی هاست!
Gnosiology یا مطالعه فلسفی دانش چیست؟
به نوشته دانش نامه آزاد Wikipedia، در یونان قدیم gnosis به معنی دانش و logy از logos یعنی شناخت می آید. که خود تبیین یک متدولوژی یا روش تحقیق و منطق است. در این متدولوژی که می شود آنرا بالاترین دست یافته فلسفی و عینی تا این زمان نامید، با تکیه بر تئوری سیستم ها و به روش تجزیه و تحلیل سیستمیک فرایند حصول به دانش مهندسی می شود. این روش دقت بررسی های دانش محور را بسیار بالا برده است، که بعضاً دقت آن به بیش از یک میلیاردم یک میبیاردم ثانیه( آتو ثانیه) می رسد.در راستای همین منطق بود که پروفسور ایرانی-آمریکایی جناب لطفعلی عسکرزاده منطق فازی را بنیان گذاری کرد.
دانشمندان آلمانی اعلام کردند با کشف کوچکترین مدت زمانی که یک الکترون برای خروج از اتم نیاز دارد، کوتاهترین فاصله زمانی در جهان را اندازه گیری کرده اند.در جدا شدن الکترونها از اتم تاخیر زمانی وجود دارد که به ادعای دانشمندان آلمانی این کوتاهترین فاصله زمانی است که تا کنون اندازه گیری شده است دانشمندان با استفاده از تکنولوژی زمان سنجی فوق کوتاه خود پالسهایی از پرتوهای لیزری نزدیک به مادون قرمز را به اتم گاز خنثی نئون تاباندند.
اتمها به صورت همزمان تحت تاثیر پرتوهای ماورا بنفش شدیدی به مدت 180 اتوثانیه (10 به توان منفی 18 از یک ثانیه) قرار گرفتند و الکترونها را از مدارهای اتمی خود آزاد کردند سپس زمان خروج الکترونهای برانگیخته از اتم ثبت شد. دانشمندان دریافتند الکترونها در مدارهای اتمی متفاوت که به صورت همزمان برانگیخته شده اند نیز اتم را در زمانی کوتاه اما قابل محاسبه و برابر 20 اتوثانیه ترک می کنند.
"رینهارد کینبرگر" یکی از محققان این پروژه توضیح می دهد یک اتوثانیه برابر یک میلیاردم از یک میلیاردم یک ثانیه است، دوره زمانی که تصور آن کاملا غیر ممکن است اما پس از برانگیختگی الکترونها توسط نور در این آزمایش، یکی از آنها زودتر از بقیه اتم را رها کرده و دانشمندان توانستند این شتاب الکترونی را آشکارا نمایان سازند منبع: جوان آنلاین
![]()
شیوه ای نو در توسعه درون زای جوامع بشری
نقل است که از انیشتن پرسیدند چند در صد مغز خود را به کار بسته است؟ وی جواب بسیار هوشمندانه و ظریفی داد و گفت: روانشناسان می گویند انسان فقط توانایی به دست گرفتن و فعال سازی حداکثر تا ۵٪ ظرفیت مغز خود به صورت خودآگاه را داراست. و ۹۵٪ بقیه که شامل ضمیر نا خودآگاه است، خودکار بوده و با تعامل با محیط به کار خود مشغول است. از اینرو، بجای زور زدن و کار کشیدن اضافی از قسمت کوچک مغز، که لایه بسیار نازکی نسبت به بقیه مغز را به خود اختصاص می دهد، پسندیده و عقلایی است که شرایط به کارگیری و تفکر خودکار مغز فراهم گردد! آنگاه به چشمه ای جوشان و لایزال از تفکر دست یافته ایم. البته نباید فراموش شود که ایندو قسمت تاثیر متقابل برهم دارند.این سخن قدما را که : "برای درک و فهم یک موضوع باید چنان در بطن آن رفت که ملکه ذهنی شود"، را نیز می توان در این مقوله گنجانید.
آستانه استفاده بهینه از ضمیر ناخودآگاه، انتظام ذهن است. همان چیزی که به زبان عرفا گفته شده است: "آینه دل را از غبار بروب، تا آنچه نادیدنی است آن بینی!"
شرایط انتظام ذهن، سادگی، عدم آلایش، اجتناب از دروغ و صداقت است. اینها که آماده شد، چشم شفاف شده، فوه تشخیص شنوایی افزون گشته و نیروی شم انسان آزاد می شود. که نتیجه آن بیداری ذهن یا دینامیزم تشخیص است. و شخص با قرار گرفتن در میدان تشخیص و در اثر تمرین و ممارست، انرژی به دست می آورد که ماورای انرژی های قبلیش است. اینجاست که ادراک و فهم، جای ازبر کردن و یادگیری طوطی واری را می گیرد. این انرژی را در قضاوت به شم قاضی، در کارشناسی به شم کارشناس، و عرفا آنرا رشحات انس خوانده اند. دانشمندان نیز به آن اشرافیت علمی گفته اند.
از آنجائیکه ضمیر ناخودآگاه در کالبد اجتماع به شکل خرد جمعی نمود پیدا می کند، از اینرو و به همین طریق، انتظام صحیح جوامع نیز با مهیا سازی شرایط اعتلای خرد جمعی، میسر خواهد شد. ( گفته می شود تکنولوژی برنامه ریزی فضایی بدین منظور تدوین شده است.)
شخصیت انسان ها، با توجه به گرایشاتشان و نحوه به کارگیری بخش ناخودآگاه مغز، به دو کاراکتر(منش) متفاوت تقسیم می شود. برنامه ریزان کلان جوامع پیشرفته با شناخت این پدیده، وظیفه خطیر تدوین دکترین های توسعه ملی دانش محور و راهبری اصولی آن ها را به عهده دارند. امری که در جوامع عقب مانده مغفول بوده و بر زمین مانده است!
لازم به یادآوری است که، دانشمندان به تازگی موضوع جالب دیگری را کشف کرده اند. و آن کارکرد معجزه آسای بخش سفید مغز است. توضیح اینکه، تا همین اواخر فکر می شد که تفکر تنها شامل دینامیزم رویه خاکستری مغز است. و اشرافیت دانشمندان به بخش سفید مغز بسیار سطحی بود. اما اتفاق جالبی این موضوع را نقص کرد. اتفاق از این قرار بود که یک بیمار که در اثر سانحه ای عصب چشم هایش قطع شده بود، در آزمایشات نشان داد که به طور معجزه آسایی اشکال و حتی بعضا رنگ ها را نیز تشخیص می دهد. این امر باعث گردید تا دانشمندان به موضوع تداعی معانی نشانه ها که مربوط به بخش سفید مغز می باشد، اهمیت ویژه ای قائل شوند.
در جهان امروز، بشر به قدرت این مکانیزم واقف بوده و از این نیرو در شئونات مختلف بهره برداری می کند. در این بین، هر چند که در جهان سیاسی به منظور بهره کشی از انسانها و جوامع مختلف از آن استفاده های ضد بشری نیز می شود، اما استفاده های بیشماری در روانکاوی و روانپزشکی و یادگیری سریع(مثل یادگیری در خواب) و سایر تکنولوژی های آموزشی و تربیت جوامع انسانی، حتی آموزش حیوانات و اصلاح نباتات دارد.
نمونه استفاده نا مطلوب آن، روش های مدولاسیون ذهنی به منظور القای ایدئولوژی است. بدین طریق که در پوشش موسیقی و کلام و یا تصاویر گرافیکی و نقاشی ها و یا مجسمه ها و طراحی شهری و طراحی منازل و اماکن عمومی، به القای پیامی خاص می پردازند. منظور پیامی که سودجویانه و به نفع قشری خاص بوده و منافع عامه را در نظر نمی گیرد. گفته می شود اکثر مناسبات آوازه گری و تبلیغات(Propaganda & Advertising) ها از این نیرو با خبرند و از آن استفاده می کنند.
علم روانشناسی درون خود(Psycho-Cybernetics)به صورت مبسوط به این مقوله می پردازد.
بدیهی است با توجه به کارایی های بسیار زیاد و مفید این پتانسیل مغزی، می توان از آن در توسعه ملی و در راه صلاح جامعه استفاده مطلوب نمود. روشی بسیار کم هزینه و کارا.
به نظر نگارنده، این شعر مولانا در توضیح این نیروی مکنون بشری است:
عقل دوعقل است اول مکسبي
که درآموزي چودر مکتب صبي
عقل دیگر بخشش یزدان بود
جوشش آن در میان جان بود
راه کن در اندرون ها خویش را
دور کن ادراک دور اندیش را
عقل جزوی عقل استخراج نیست
جز پذیرای فن و محتاج نیست
عقل اول مرد را بی نام کرد
کام دنیا مرد را ناکام کرد
منبع:trekearth

در سالهاي اخير، در كشورمان واژه جديدي مطرح شده است كه مثل ديگر واژه هاي جديد، از جمله استانداردهاي سري 9000 ISO و EFQM و...فقط براي پز دادن از آن استفاده مي شود. منظورم همان واژه " مهندسي ارزش" است. اين واژه در بدو ورود چنان مورد توجه قرار گرفت كه حتي به سرعت تبديل به ماده قانوني و مصوب مجلس گرديد.( بند ج ماده 61 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي...)
اما كو عمل؟!
به طور خلاصه، اگر بخواهيم اصطلاح مهندسي ارزش را در چند كلمه تعريف بكنيم، مي توان گفت: مهندسي ارزش به مهندسي مجدد و مجموعه فرايند هايي اطلاق مي شود كه براي تغيير و ارتقاي پروژه اي كه از طراحي تا اجراي آن زمان گذشته باشد، بكار گرفته مي شود . اهميت موضوع، زماني بيشتر نمايان مي شود كه تغيير و تكامل سريع و سرسام آور تكنولوژي ها را در نظر بگيريم! يكي از پايه گزاران اين دانش در بيان كوتاه موضوع چنين مي گويد: اگر پروژه اي توسط مهندسي طراحي شده باشد، و از طراحي تا شروع اجرا يكسال طول بكشد، و در صورتيكه آن پروژه به گيوتين مهندسي ارزش سپرده نشود، آن پروژه دارای قابلیت های مهندسي نبوده و اجرایی نیست!
اما اگر تكنولوژي هايي مثل مهندسي ارزش را " قوانين تكنولوژي" بدانيم، قانونمندي آن چه خواهد بود؟ همان چيزي كه به عنوان قالب و محمل يا به زبان مهندسین مكانيك بمانند "گيج و فيكسچر" در خط توليد اجتماعي عمل مي كند. به نظر نگارنده درست در اثر فقدان آن است كه اجراي قوانين تكنولوژي ابتر مانده و عملي نمي شود. و درست همين نكته عملكردي است كه مرا واداشته است جهان را به دو جامعه " تكنولوژيك" و "غير تكنولوژيك" تقسيم بكنم. عليرغم تفاوت هاي ظاهري ايدئولوژيك و سيستم هاي حاكم بر آنها و گذشته تاريخي شان!
براي دست يافتن به همان "محمل" يا قانونمندي ذكر شده در بالا، به نظر مي رسد يك فرايند مهندسي علاوه بر مهندسي هاي متعارف نياز است. همان چيزي كه بنده آن را " مهندسي تشخيص" مي نامم.
برا ي توضيح اين واژه جديد و چرايي انتخاب آن، ضرورت دارد ابتدا معاني" مهندسي" و "تشخيص" به صورت جداگانه مورد بررسي قرار گرفته وسپس به ضرورت نياز به اين دانش و تكنولوژي، به ويژه درجهان رو به توسعه، بپردازيم.
مهندسي، از هندسه مي آيد. يعني فرايندي هدفمند كه امكان تجزيه و تحليل آن به شكل كمي و به صورت دقيق و قابل تكرار و در ابعاد مشخص وجود داشته باشد.
تشخيص، در اینجا يعني فرايندي عقلاني كه حاصل شناخت درد و کمی و کاستی ها و انتخاب راه یا راههای درمان متناسب.
در هر دو فرايند فوق، موضوع بهگزيني يا انتخاب مناسبترين ها و مطلوبترين ها مطرح است نه بهترين ها و يا بزرگترين ها. به سخني ديگر، "قالب تن و خورند آن" نه كوچك ونه بزرگ و با قابليت انعطاف پذيري و تطابق با روند تغييرات كالبدي.
مهندسي تشخيص در يك جامعه امروزي، باتوجه به حركات تند تحول و تكامل اجتماعي جامعه جهانی، نيازمند دريافت امواج جهاني و انطباق آن با مکانیزم های تفکری و اجتماعی حاصل از شرایط تاریخی- جغرافیایی جامعه خودی، جهت دستیابی به مدل والگوهای توسعه ای است. از اینرو، وظيفه مهندسي تشخيص، ارائه مدل ها و الگوهاي مناسب و شبكه بندي هاي آن است. استقرار نظام شبكه اي مهندسي تشخيص، در يك جامعه تنها با استقرار نظام شفاف ارزشي و ارتباطات و تحكم يك پالايش مردم سالارانه فعال امكان پذير است. بدین طریق خواهد بود که این تکنولوژی صیقل خورده و چون دُرخواهد درخشید.
مهندسي تشخيص، نهادهاي آموزشي خود را بايد همسان و منطبق بر نهادهاي ارزشيابي اجتماعي و اقتصادي در تمامي شئونات اجتماعي گسترانیده و به شكلي دائمي بر عملكرد نظام نظارت داشته باشد.
اين تكنولوژي هم در كلان و هم در خرد قابل عملكرد است. مي توان گفت: استقرار نظام EFQM در غرب، نمونه بارزي از مهندسي تشخيص مي باشد!
ضمن تشکر از دوست ارجمندم جناب آقای حسین احمدی که این عکس متحرک را برایم فرستاد.
نقاشی های نقاش اکرایینی Oleg Shuplyak
تا به حال شده از خودتان بپرسید "آیا آنچه می بینید، حقیقت دارد؟ یا تجسم ذهنیت شماست؟".اکثر انسان ها به واقعیت پدیده ها کاری ندارند. و دوست دارند آنچه می انگارند، آن را ببینند. این زمانی به اوج قدرت خود می رسد که مسئله شیفتگی پیش آید. این پدیده در طول تاریخ بشر هم به شکل فردی و هم به شکل اجتماعی پدیدار می شود. وای به روزی که ذهنیت ها بشکند، آن موقع است که شخص یا جامعه، حنی به پدیده های عینی نیز شک کرده و باور نخواهد کرد. می شود گفت کار این نقاش اکرایینی کوششی است در راستای به تصویر کشیدن مضمون فلسفی این موضوع!..


