کشکول توسعه  
نگاهی دیگر به تکنولوژی - توسعه - برنامه ریزی - صنایع کوچک - و استنتاج هاي شناختي(توسعه یک فلسفه است)
نگارش در تاريخ چهارشنبه هشتم آذر ۱۳۹۱ توسط محمدرضا قاهري بدر

یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم

                                 آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

مکانیزم معیوب ذهنی و تاثیر سوء آن در توسعه

ديناميزم اجتماع، كه حاصل تاريخي زندگي اجتماعي بشر است، نظام قانونمند حيات انسان را به تصوير مي كشد. اين ديناميزم گوياي روابط و مناسبات تاريخي و اجتماعي بشر به صورت تكاملي و نشانگر روزگار وگذران او، از زماني كه به صورت گله هاي انساني زندگي مي كرده است تا شهر نشيني وشبكه هاي اجتماعي نوين است. درصورتيكه تاثير عامل خارجي را در اين اجتماعات ناديده بگيريم، طبعاً مكانيزم اجتماع مفروض زير بناي ديناميزم آن اجتماع بوده و لازمه تحول وتكامل آن خواهد بود.

اما با نگاهي به تاريخ حيات بشر، درست خلاف اين جريان مشاهده مي شود. چرا كه تاريخ اين اجازه را به هيچ اجتماعي نداده است. و شايد علت العلل روند تكاملي اجتماعات همين تعامل و يا به سخني دست اندازيها و دخالت هاي جوامع بشري در يكديگر بوده است. از اينرو، مكانيزم جوامع مختلف را بدون در نظر گرفتن تغييرات و تطورات ناشي از جريانات و اتفاقات تاريخي – جغرافيايي آن جامعه نمي توان ارزيابي نمود. و تنها با بررسي و مشخص نمودن ويژه گي ها و تمايزات ماهوي مكانيزم اجتماعی يك ملت يا جامعه است كه مي توان هويت آنرا تعيين، و نقاط عطف و نقاط ضعف مربوطه را برجسته نمود. به سخنی دیگر مکانیزم اجتماعی یک ملت شامل کل عناصر و پدیده های سرنوشتی آن ملت است، چه با منشا درونی و چه با منشا بیرونی.دینامیزم طبیعی یک ملت حاصل آن بخش از مکانیزم اجتماعی است که یک ملت کاملاً آن مکانیزم را در خود مستهلک کرده و با آن آشتی کرده باشد، و بقیه شامل بخشی از مکانیزم خواهد بود که چالش دائمی بر سر آن در درون جامعه جدی است.این موضوع در بحث نوآوری ها و تزریق تکنولوژی های جدید در یک جامعه نیز صادق بوده و بدین منظور است که کار فرهنگی و آوازه گری لازم برای ایجاد مقبولیت اجتماعی آن پدیده از ضروریات امر می باشد. 

حال با يك بررسي اجمالي، شايد بتوان گفت كه در اكثرجوامع بشري مكانيزم آن جامعه با ديناميزمش ناهمخواني دارد. كه باعث ايجاد روح پر تلاطم در آن جامعه شده است. به نظر بنده، همين مسئله است كه علةالعلل اليناسيون يا از خود بيگانگي بوده و باني چالش بعدي آن، يعني تلاش براي رجعت به خويشتن شده است.

گفتيم كه با بررسي ديناميزم اجتماع... حال مي خواهيم بدانيم كه اين ديناميزم كه بمانند روح وجان اجتماع عمل مي كند و نمود آن را درخرد جمعي، فرهنگ، زبان، خط، هنر، باورها، سنتها، وشيوه زندگي و هنجارها و ابزار و تكنولوژي ها، به سخني در كل شئونات فرهنگي و تمدني وي به وضوح مي توان ديد، همگي برآيند و نتيجه يك مكانيزم اجتماعي است. اينجاست كه انسان ارث برده از تمدن هاي قديمي به دنبال چيزهاي گمشده تاريخ خود مي گردد. همان چيز هايي كه  سالم به دستش نرسيده است، بلكه بمانند دست و پاي بريده شده اي است كه هنوز درد و حس عضو بريده شده اش را در ذهن دارد. و به دليل عدم درك عيني از ماجرا، قادر به حذف آن درد هيستريك نبوده و هميشه وي را مي آزارد. براي وضوح بيشتر موضوع، مي توان رابطه اين دو را با رابطه نور ستارگاني كه ميليون ها سال قبل از بين رفته اند، اما به دليل فاصله هاي نجومي بين ما و آنها هم اكنون نورشان بما مي رسد، مقايسه كرد.

شايد بتوان با يك مثال مكانيكي موضوع را بهتر رسانيد. مثلاً در توضيح مكانيزم يك خودرو كه شامل نظام چيدمان بهم آمده آكسل، جعبه دنده، موتور، چرخ ها، فرمان، اتاق، درخت برقي و...است، حركت و نحوه عملكرد آن  ديناميزمش خواهد بود. حال مثلاً يك دستكاري در يكي از پاره نظام هاي آن اتفاق بيفتد، به نحوي كه كل نظام را از كار نياندازد ولي ناهماهنگي در نظام بوجود بياورد. بمانند كج شدن رينگ لاستيك واز اين قبيل. ماشين از حركت نمي ايستد، اما هميشه فرمان مي زند و مشكلات جدي براي سرنشين ها و راننده دارد. البته در صورتيكه درجه اين ناهماهنگي زياد و گسترده بوده باشد، احتمال از حيٌز انتفاع انداختن نظام آن نيز خالي از ذهن نخواهد بود.

چاره چيست؟ چه بايد كرد؟... مسلما، عقل سليم به تعمير و باز سازي آن پاره نظام حكم مي كند. اما لازمه آن داشتن بينش كافي از نظام و دانش كار است. البته مهم تر از همه، وجود يك نظام مديريتي جوابگو براي تعمير و نگهداري و اعتلاي نظام كلي حاكم بر آن جامعه است. تا اينجا آن قدر موضوع واضح است كه همه تقريبا در آن اتفاق نظر دارند. اما درست بعد از اين مرحله است كه دعواي حيدري – صفدري آغاز مي شود.

سليقه هاي شخصي و گروهي شروع به خود نمايي مي كند. من منيٌت ها و كيش شخصيت نه تنها در نحوه عملكرد و پراتيك، بلكه در نحوه تنظيم دكترين كار تاثير مي گذارد. همان چيزي كه در اداره جوامعي كه انقلاب مي كنند به روشني ملاحظه مي شود. تازه اين در حالي است كه پاي منافع در بين نبوده و اشخاص و گروه ها بر مبناي دلسوزي صرف با موضوع برخورد مي كنند. فاجعه زماني خود را بيشتر نشان مي دهد كه منافع اشخاص و گروه ها با منافع بيگانگان و دشمنان اين جامعه گره بخورد.

در اين وضعيت، ديگر سره از ناسره و حق ازباطل قابل تشخيص نخواهد بود. صداي حق طلبان و حق گويان در جيغ و داد دعواهاي حيدري- صفدري گم مي شود. آناني كه اصل بازي را قبول ندارند. و به چارچوب موضوعي ايراد دارند!...ايرادي كه به درك از زمان مربوط مي شود.

اينجاست كه بايد يك پروژه تشخيص يا دياگنوسيزم به صورت علمي و عيني داشت. و سپس بر مبناي آن دكترين عمل نمود.

حتي اگر هدف مشخصي تعريف شده باشد، با توجه به وجود راه هاي مختلف براي رسيدن به آن هدف طبيعي خواهد بود كه آلترناتيوهاي مختلف يا دكترين هاي متنوعي براي رسيدن به آن هدف ارائه شود. و پس از بررسي هاي دقيق، يك يا تلفيقي از آنها را انتخاب و اجرايي نمود. كاري كه جوامع در حال توسعه از آن غافلند(نمونه قابل ذكر، بررسي كه نگارنده انجام داده است، مشخص كننده آن است كه حتي يك نمونه اتفاقي از پروژه عمراني ملّي يافت نمي شود كه ،چه در زمان قبل از انقلاب و چه در زمان پس از آن، مطابق مطالعات فني- اقتصادي خود به صورت كامل به انجام برسد.اين تازه زماني است كه فرض بر صحيح بودن آن مطالعات بوده باشد).

پیج رنک

آرایش

طراحی سایت